سفارش تبلیغ
صبا ویژن
عشق چیست
 
قالب وبلاگ

 

برای نمایش بزرگترین اندازه کلیک کنید

من دفتر شعر خودم را باز کردم
با نام تو این شعر را آغاز کردم
تک تک حروف شعر را با نام خوبت
زیبا و زیباتر سرودم ساز کردم
با فکر بال و پر گشودم این ترانه
با فکر دیدار رخت پرواز کردم
از لابه لای تار و پود قلب تنگم
آخر مگر من سر خود آواز کردم
عشق تو را در این دل یک رنگ و ساده
جا دادم و آن را شبیه راز کردم
در آن شب زیبای شب بوهای دستت
من عشق خود را از درون ابراز کردم
دیدم به خواب خود شبی چشم خمارت
دیدم و این بار من برایت ناز کردم


[ سه شنبه 90/12/2 ] [ 11:43 عصر ] [ آیسان ] [ نظر ]

برای نمایش بزرگترین اندازه کلیک کنید


زبانم  رنگ صدا بود، شده همنشین سکوت

و دلم ، که به جز یک پرنده ای آزاد ؛

درون آسمان بی حد تو ،

روی اوج آشیانه ای داشت

اکنون

جز خزیدن راه دیگر برایش نیست

و نگاهم که همیشه به راهی بود

که تو و لبخند تو بدرقه اش می کرد

و امیدی داشت به رفتن به رسیدن

خیره مانده به یک بن بست

در این روزهای پر تکرار

در این سلول تنهایی

شاید که دلم مرده است

و زبانم لال گشته از نبود تو

و نگاهم خسته از دیدن هیچ


[ سه شنبه 90/12/2 ] [ 11:39 عصر ] [ آیسان ] [ نظر ]

 

  

ببین
 

صدای تنهایی  من است

که آسمان را

رنگ شب بخشیده

هوای سینه ی من است

که ستاره ها را

پوشانده

نگاه خیره من

که رو به درد

مانده

گوش کن..

ناله ی باد پشت پنجره

صحبت این لحظات من است

آری این روزها غم

مبوت، مات من است

اینروزها منم

که ثانیه ها را

به انتظارهجی می کنم

 

 

و هر بار باز میگردم

 

میان واژه های خود

به دنبال نشانی از تو

تا شاید میان واژه ها

سلامی

آواز خیس دلتنگی را

ازنگاهم

و درد را

اززبانم

بزداید



[ سه شنبه 90/12/2 ] [ 11:38 عصر ] [ آیسان ] [ نظر ]

 

دیگر دو چشمم را به چشمانت نخواهم دوخت

دیگر نگاهم را به راه تو نخواهم دوخت

دیگر برایت عاشقی هایم نمی گویم

دیگر رز خشکیده را،هرگز نمی بویم

دیگر ندارم ترسی از رنج جدایی ها

دیگر ندارم ترسی از این بی وفایی ها

آن گریه های بی صدای من گذشتند

آن عاشقی، آن آرزوهایم گذشتند

اندوه تو دیگر دو چشمم تر نخواهد کرد

قلبم دگر با خاطراتت سر نخواهد کرد

آسوده ترکم کن برو هرجا که می خواهی

تا من برای مرگ خود پیدا کنم راهی



[ سه شنبه 90/12/2 ] [ 11:37 عصر ] [ آیسان ] [ نظر ]
گاهی دلم   تنگ می شود برای خودم



گاهی فاصله می گیرم از خویش


راستی گفتم فاصله؟


همانی که در قیدزمان نیست


و غریبگی اش در مکانی خاص نیست


همانی که دیباچه دلتنگی

و تعریف من از خویش است



آخرمیدانی؟


دلتنگی من از نوع دوری بین مانیست،


دوری من است ازمن


مشکل اینجاست


من خودم نیستم


خود من درخاک است، خاک بازی میکند


ومن در خلوت خویش، خاطره بازیدلتنگی من دروغ نیست،


دروغ،دلتنگی من است،


مثل دلتنگی های کودکیم



چه کسی میداند؟

شاید دلتگی من، همان خاطرات تلخ و شیرین من است

در پستوی دلم زندانی

و شاید دلم تنگ است برای تکرار ناشدنشان

به یاد عشق زندگیم



[ چهارشنبه 90/11/26 ] [ 11:50 عصر ] [ آیسان ] [ نظر ]
<   <<   26   27   28   29   30   >>   >
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کد قفل راست کلیک