عشق چیست
|
رفتند و ندیدند پریشان شدنم را....
غمناکترین لحظه ویران شدنم را...
در خویش فرو رفتم و در خویش شکستم....
تا دوست نبیند غم ویران شدنم را...
.
.
.
[ شنبه 89/8/22 ] [ 10:12 صبح ] [ آیسان ]
[ نظر ]
هر روز عمرم از دیروز بد تره عمری که هر نفس بی غم نمی گذره دلگیر و خسته ام، بی روح و ساکتم نبضم نمی زنه، پلکم نمی پره می دونم، امشبم از خواب می پرم از گریه ، تا سحر خوابم نمی بره این زنده موندنه،بازنده موندنه بی دوست،زندگی! مرگ از تو بهتره اون روبروم داره پرواز می کنه می بینمش هنوز از پشت پنجره هی دَس تکون می دم هی داد می زنم اون سنگدل ولی هم کوره هم کره حتی اگه من از این عشق بگذرم قلبم شکسته و از حقش نمی گذره دوران گیجی و سرگیجه گیت گذشت محکم بشین دلم این دورِآخره
[ شنبه 89/8/22 ] [ 10:11 صبح ] [ آیسان ]
[ نظر ]
باران را دوست دارم چون بوی تورو دارد گل را دوست دارم چون لطافت تو رو دارد دریا را دوست دارم چون وسعت نگاه چشمان تو رو دارد ماه را دوست دارم چون زیبایی تو رو دارد . خورشید را دوست دارم چون ذره ای از گرمای عشق تو رو دارد شب را دوست دارم چون لحظه یکی شدن دلهاست. سکوت را دوست دارم چون در این لحظه ها فقط به تو می اندیشم تنهایی را دوست دارم چون میخواهم با خیالت در آسمان رویا سیر کنم . دفتر تنهایی ام را دوست دارم چون لحظه لحظه خاطراتمان رو به یاد می آورم . زندگی و خوشبختی را دوست دارم چون تو تنها بهانه اش هستی . قلبم را رو دوست دارم چون امانتی توست . انتظار رو دوست دارم چون میدانم انتظار معنی وسیعی در جریان عشق است . بلور را دوست دارم چون از جنس توست . چشمه را دوست دارم چون به زلالی چشمان توست . نگاهت و چشمت را دوست دارم چون مرا در خود غرق می کند . کویر را دوست دارم چون میخواهم در بیابان به شوق تو دیوانه شوم نسیم . قاصدک را دوست میدارم چون هر شب پیام تو برایم می آورد . خدا را دوست دارم چون تو رو با من آشنا کرد . ایمان رو دوست دارم چون لازمه عشق است . و در آخر : تو رو دوست دارم تا آخرین نفس [ شنبه 89/8/22 ] [ 10:9 صبح ] [ آیسان ]
[ نظر ]
[ پنج شنبه 89/8/20 ] [ 6:26 عصر ] [ آیسان ]
[ نظر ]
قسم خوردم که پا به پای تو مسیر جاده عشق را بپویم
اما جاده عشق همراهی نمی کند قسم خوردم که همراه تو آرامش دریای عشق را حس کنم اما دریای عشق سرابی بیش نبود قسم خوردم تا لحظه مرگ ، عشقی جز تو در قلبم نباشد اما حس می کنم تو عشقم را فراموش کرده ای قسم خوردم تنها امید قلب بیقرارم ، نگاه چشمهای مهربانت باشد اما تو نگاه زیبایت را از من دیوانه پنهان می کنی قسم خوردم تا آخرین نفس دوستت بدارم و عاشقت باشم اما می دانم که تو دیگر دوستم نداری قسم خوردم جز عشق تو ، هیچ عشقی را به سراچه قلبم راه ندهم اما فهمیدم که تو معنای عشق مرا از یاد برده ای قسم خوردم از غم عشق تو دیوانه شوم و بمیرم اما فهمیدم که حتی برای مردن هم خیلی دیر شده خیلی ! شاید هیچ وقت احساس مرا درک نکنی و عشق مرا نادیده بگیری اما سوگند یک عاشق ، هرگز شکستنی نیست پس باز هم قسم می خورم که هرگز و هرگز سوگندهایم را نشکنم و تا پای جان عاشق بمانم و عاشق بمیرم [ پنج شنبه 89/8/20 ] [ 6:10 عصر ] [ آیسان ]
[ نظر ]
|
|
[ طراح قالب : آیسان ] [ Weblog Themes By : aysan] |