عشق چیست
|
اگر می دانستی که چقدر دلتنگ تو هستم درجه ی دیوانگی ام را به چشم خود می دیدی عشق من نزدیک تر بیا بیا در آغوشم بیا تا از هر نگاه و گزندی محفوظ باشی نترس من همیشه با تو ام هیچ جا نمی روم هیچ جا نمی توانم بروم مگر میتوانم از قلبم که تو در آن لانه کرده ای فاصله بگیرم مگر می شود یاد تو که سراسر ذهنم را فراگرفته از من جدا شود آرزو کن همیشه رویاها رویا نمی مانند روزی خواهد رسید که تورا در مکانی امن از آن خود خواهم کرد و تو را در آغوش امن خود جای خواهم داد. برای همیشه تا دیگر نهراسی و هیچ نگاهی نتواند دل تو را از من بگیرد آن روز فرا خواهد رسید [ پنج شنبه 90/10/29 ] [ 1:19 عصر ] [ آیسان ]
[ نظر ]
آزمودم زندگی دشت غم است شادیش اندوه و عیشش ماتم است در دادگاه عشق ... قسمم قلبم بود وکیلم دلم و حضار جمعی از عاشقان و دلسوختگان ، قاضی نامم را بلند خواند و گناهم را دوست داشتن تو اعلام کرد و سپس محکوم شد به تنهایی و مرگ کنار چوبه دار از من خواستند تا آخرین خواسته ام را بگویم و من گفتم : به تو بگویند ... دوستت دارم . [ چهارشنبه 90/10/14 ] [ 11:21 صبح ] [ آیسان ]
[ نظر ]
هفت تا کفن پوسوندم من فقط یه استخونم ببین چی کردی با این دل فکر کن فقط یه لحظه نذار دیگه بیشتر از این تنم تو گور بلرزه ازت یه خواهشی دارم زیر طابوتم و نگیر وقتی که رفتم زیر خاک قبر منو بقل نگیر حالا دیگه راحته راحتی هر کاری که میخوای بکن منو به کی فروختی مفت برو واسه همون بمیر فقط تا هفت روز سیاه تنت کن شبای جمعه یادی از ما کن عشقی که بردی باشه حلالت عمری که بردی باشه حرومت فقط بدون روز قیامت جلوی راه تو رو میگیرم تقاص این عمری که از دست رفته رو ازت میگیرم مطمئن باش و برو ضربه ات کاری بود دل من سخت شکست و چه زشت به من و سادگیم خندیدی به من و عشقی پاک که پر از یاد تو بود و خیالم میگفت تا ابد مال تو بود تو برو برو تا راحت تر تکه های دلم را آرام سر هم بند زنم . [ چهارشنبه 90/10/14 ] [ 11:20 صبح ] [ آیسان ]
[ نظر ]
شاید آن روز که سهراب نوشت زندگی اجباری است دلش از غصه حزین بود و غمین حال من می گو یم زندگی یک در و دروازه و دیوار که نیست که نشد بال زدو پرواز کرد زندگی اجبار نیست زندگی بال و پری دارد و مهربان تر از مهتاب است تو عبور خواهی کرد از همان پنجره ها با همان بال و پر پروانه به همان زیبایی به همان آسانی زندگی صندوقچه ی اصرار پرستو ها نیست زندگی آسان است بی نهایت باید شد تا آن را یا فت زندگی ساده تر از امواج است پس بیا تا بپریم وتا شبنم آرامش صبح تا صدای پر مرغان اقاقی بال و پر باز کنیم تا توانیم که ازاول آغاز کنیم و تا نهایت برویم [ چهارشنبه 90/10/14 ] [ 11:18 صبح ] [ آیسان ]
[ نظر ]
کجا بــودی وقتی برات شکستـم یخ زده بود شـاخه گُل تو دستـــم کجــا بـودی وقتــی غریبــی و درد داشت مـن تنها رو دیوونه میـــکـرد کجــا بودی وقتی کنـار عکســـات شبا نشستم به هوای چشمـــات کجا بــودی ببینی مــن میســـوزم عیــن چشــات سیـاهه رنـگ روزم ســـرزنشــــای مردمـــو شنیـــدم هــر چــی که باورت نمیشه دیـدم کنـــایه هــاشونــو به جون خریدم نبــود ستــاره ام شبـا گریه چیـدم کجا بودی وقتی اشکــام میریخت خون جای گریه از چشام میـریخت کجـــا بودی وقتـــی آبـــروم مـــرد امــا به خـاطر چشات قسم خـورد کجـــا بودی وقتی که پرپر شـــدم سوختم و از غمت خاکستر شدم خنده واسه همیشه از لبـام رفت رسیدن از مرمر رویــاهـــــام رفت [ چهارشنبه 90/10/14 ] [ 11:16 صبح ] [ آیسان ]
[ نظر ]
|
|
[ طراح قالب : آیسان ] [ Weblog Themes By : aysan] |