سفارش تبلیغ
صبا ویژن
عشق چیست
 
قالب وبلاگ

نزدیک می شوی به من

فرسنگها درمن فرو می روی


در من خانه می کنی


در من حضور می یابی



لحظه به لحظه


هرجا و هر کجا

توی انگشتهایم جاری می شوی


سطرسطرخاطراتم را می نگاری


روی لبم می نشینی


خنده می شوی


حرف می شوی



دلم که می گیرد

ازچشمهایم می باری


کیستی؟


کیستی تو ؟


کیستی تو که این همه


در من می تابی


بی آنکه کاسته شوی


بی آنکه غروب کرده باشی


کیستی؟


کیستی تو که این همه


سزاوار حرفهای عاشقانه ای


کیستی تو که دیدنت زندگی


رفتنت مرگ است


در من بمان


از هنوز تا همیشه

[ پنج شنبه 90/8/26 ] [ 11:58 صبح ] [ آیسان ] [ نظر ]

روزی "تو" را تنگ در آغوش خواهم گرفت
 

شانه گریستنت خواهم شد

پذیرای مرواریدهای غلتان روی گونه هایت

با لبانت شعر خواهم گفت

در چشمان سیاهت غرق خواهم شد

تیر مژگانت را با قلبم میزبان خواهم بود

روزی "تو" را در آغوش خواهم گرفت

سر بر شانه هایت خواهم گذاشت

بر دامنت خواهم گریست

با نخی از شعر چشمانم را به چشمانت میدوزم

نفسم را با نفست گره میزنم

پاهایت را با اشک چشمانم میشویم

انگشتان دستانم را شانه گیسوانت میسازم

با "تو" پیوند خواهم خورد

ریشه خواهم دواند

بار دیگر جوان خواهم شد

با شکوفه ی خنده هایت میوه خواهم داد

با "تو" یکی خواهم شد

همه تن "تو" میشوم

آنگاه فقط "تو" میمانی و "تو"

"تو" که تا ابد سبز میخواهمت


[ پنج شنبه 90/8/26 ] [ 11:57 صبح ] [ آیسان ] [ نظر ]

آغوش تو سرزمین پرندگان است

برای نمایش بزرگترین اندازه کلیک کنید

 

آغوش تو سرزمین پرندگان است

 

هر پرنده یک بوسه

 

و لبانت آشیانه ی آزادی ست

 

آغوش تو سرزمین اشغالی ست

 

که با سربازان شعر من آزاد می شود

 

آغوش تو اسکله ی دریایی

 

هر کشتی زنی عاشق

 

و هر بندر لنگر گاه عشق بازی ست

 

آغوش تو چراگاه آهوهاست

 

وقتی گلّه ی روزهایم در آن رها می شود

 

آغوش تو باغچه ی شب بوهاست

 

با عطر تنم که با بوی اندام تو می آمیزد

 

آغوش تو بیشه زار زادن هاست

 

همان که تاریخ زیست آدمیزادی ست

 

آغوش تو مرز زندگی ست

 

وقتی تو را من دوست می دارم

 

مرگ را دشمن.


[ پنج شنبه 90/8/26 ] [ 11:56 صبح ] [ آیسان ] [ نظر ]

بیا بر هم بزن رسم جدایی را

نوازش کن مرا با دستهای خیس از عشقت


سرم را سخت در بر گیر


که میخواهم ببارم من به دشت شانه هایت


 مرا بنگر چنان کز عشق آتش گیرد این غمهای پنهانم


مرا بنشان چنان کز ماه رویت


چراغانی شود شبهای تاریک بیابانم


بیا
بیا بنگر بیا بنشان
بیا آتش بزن این دردهای بی پناهی را


بیا بر هم بزن رسم جدایی را


بیا
بیا کز دوریت جانم بیابان است


بیا بنگر که نام تو

 در این شبهای تنهایی


مرا سوزاند


پناهم ده در آغوشت دلم تنگ است


[ پنج شنبه 90/8/26 ] [ 11:54 صبح ] [ آیسان ] [ نظر ]

نوازش کن مرا با دستهای خیس از عشقت


سرم را سخت در بر گیر


که میخواهم ببارم من به دشت شانه هایت


 مرا بنگر چنان کز عشق آتش گیرد این غمهای پنهانم


مرا بنشان چنان کز ماه رویت


چراغانی شود شبهای تاریک بیابانم


بیا
بیا بنگر بیا بنشان
بیا آتش بزن این دردهای بی پناهی را


بیا بر هم بزن رسم جدایی را


بیا
بیا کز دوریت جانم بیابان است


بیا بنگر که نام تو

 در این شبهای تنهایی


مرا سوزاند


پناهم ده در آغوشت دلم تنگ است

aysane


[ سه شنبه 90/8/17 ] [ 6:10 عصر ] [ آیسان ] [ نظر ]
<   <<   36   37   38   39   40   >>   >
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کد قفل راست کلیک