سفارش تبلیغ
صبا ویژن
عشق چیست
 
قالب وبلاگ

نوازش کن مرا با دستهای خیس از عشقت


سرم را سخت در بر گیر


که میخواهم ببارم من به دشت شانه هایت


 مرا بنگر چنان کز عشق آتش گیرد این غمهای پنهانم


مرا بنشان چنان کز ماه رویت


چراغانی شود شبهای تاریک بیابانم


بیا
بیا بنگر بیا بنشان
بیا آتش بزن این دردهای بی پناهی را


بیا بر هم بزن رسم جدایی را


بیا
بیا کز دوریت جانم بیابان است


بیا بنگر که نام تو

 در این شبهای تنهایی


مرا سوزاند


پناهم ده در آغوشت دلم تنگ است


[ یکشنبه 90/8/15 ] [ 5:59 عصر ] [ آیسان ] [ نظر ]

نزدیک می شوی به من

فرسنگها درمن فرو می روی


در من خانه می کنی


در من حضور می یابی



لحظه به لحظه


هرجا و هر کجا

توی انگشتهایم جاری می شوی


سطرسطرخاطراتم را می نگاری


روی لبم می نشینی


خنده می شوی


حرف می شوی



دلم که می گیرد

ازچشمهایم می باری


کیستی؟


کیستی تو ؟


کیستی تو که این همه


در من می تابی


بی آنکه کاسته شوی


بی آنکه غروب کرده باشی


کیستی؟


کیستی تو که این همه


سزاوار حرفهای عاشقانه ای


کیستی تو که دیدنت زندگی


رفتنت مرگ است


در من بمان


از هنوز تا همیشه

[ یکشنبه 90/8/15 ] [ 5:57 عصر ] [ آیسان ] [ نظر ]

عشق ممنوع نهال عکس

عکسهای ازسمر

عکسهای سمر(بیهتر

عکسهای جدید مهند (کیوانچ تاتلوتو)


[ سه شنبه 90/8/10 ] [ 1:43 عصر ] [ آیسان ] [ نظر ]

  

امشب دلم برات اسیدی گرفته است

ای کفتر طلوع ببین آسمان عشق

از آن غروب غم که پریدی گرفته است

  

 

لعنت به هرچه روز سه شنبه. به هرچه عشق

لعنت به من که عاشق چشم شما شدم

افسانه می سرودم از آن چشمها ولی

آخر دچار قصه خشم شما شدم

  

 

دیگر سکوت . قهقهه باران تمام شد

حالا هجوم خاطره ها جیغ می کشد

شمشیر بسته دست نبودت برای من

هی روی قلب زخمی من تیغ می کشد

  

 

این منطق کثیف . همین عقل بی شعور

خورشید گرم عشق مرا تار کرد و رفت

امید سبز دیدنتان را گرفت و برد

در چشمتان شکوه مرا خوار کرد و رفت

  

 

حالا منم حقیرترین عاشق زمین

با چشمهای قهوه ای منتظر به راه

حالا منم همان که تو را تا همیشه عشق

حالا منم همان که تو را تا همیشه... آه...

 

 

رفتی . برو خدای غزل پشت چشمهات

اما قرار ما که خداحافظی نبود

بیخود برای چشم شما شعر می شوم

تکرار چشمهای پر از هق هقم چه سود؟...

 


[ سه شنبه 90/8/10 ] [ 1:36 عصر ] [ آیسان ] [ نظر ]

 

آغوش وا کن تا پناه من سقف بلند آن بغل باشد

بگذار تا در چشم عابرها این شعر شعری مبتذل باشد

 

از تیره روزی تلخ می آیم .از شوره زار چشمهایی گرگ

تا رنگ چشمان غزلریزت زهر مرا طعم عسل باشد

 

تو مهر چشمان مرا دریا... تو مهر لبهای مرا لبخند...

من خواستم تا بر جهاز من یک بیت ناب از هر غزل باشد

 

ما زیر سقف آسمان بیدار.ماروی فرش ابر میخوابیم

باشد که مثل لیلی و مجنون این عشق هم ضرب المثل باشد

 

گفتند: ((قانون است)). اما نیست حکم جدایی توی چشمانت

حتی اگر در چشم این مردم این راه تنها راه حل باشد..


[ سه شنبه 90/8/10 ] [ 1:34 عصر ] [ آیسان ] [ نظر ]
<   <<   36   37   38   39   40   >>   >
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کد قفل راست کلیک