سفارش تبلیغ
صبا ویژن
عشق چیست
 
قالب وبلاگ

 

قاصدک ! هان ، چه خبر آوردی ؟

از کجا وز که خبر آوردی ؟

 خوش خبر باشی ، اما ،‌اما

گرد بام و در من 

 بی ثمر می گردی

انتظار خبری نیست مرا 

 نه ز یاری نه ز دیار و دیاری باری

برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس 

 برو آنجا که تو را منتظرند 

 قاصدک

در دل من همه کورند و کرند

دست بردار ازین در وطن خویش غریب

قاصد تجربه های همه تلخ 

 با دلم می گوید 

 که دروغی تو ، دروغ 

 که فریبی تو. ، فریب 

 قاصدک هان ، ولی ... آخر ... ای وای 

 راستی ایا رفتی با باد ؟

با توام ، ای! کجا رفتی ؟ ای

راستی ایا جایی خبری هست هنوز ؟

مانده خکستر گرمی ، جایی ؟

 در اجاقی طمع شعله نمی بندم خردک شرری هست هنوز ؟

 قاصدک

برهای همه عالم شب و روز

در دلم می گریند


[ دوشنبه 90/8/2 ] [ 1:54 عصر ] [ آیسان ] [ نظر ]
 
زودتر بیا
من زیر باران ایستاده‌ام
و انتظار تو را می‌کشم
چتری روی سرم نیست
می‌خواهم قدم‌هایت را، با تعداد
قطره‌های باران شماره کنم
تو قبل از پایان باران می‌رسی
یا باران قبل از آمدن تو به پایان
می‌رسد؟
مرا که ملالی نیست
حتی اگر صدسال هم زیر باران بدون چتر بمانم
نه از بوی یاس باران ‌خورده خسته می‌شوم
نه از خاکی که باران ،غبار را از آن ربوده است.
هر وقت چلچله برایت نغمه‌ی دلتنگی خواند
و خواستی دیوار را از میان دیدارهایمان برداری بیا
من تا آخرین فصل باران منتظرت می‌مانم ...

[ دوشنبه 90/8/2 ] [ 1:53 عصر ] [ آیسان ] [ نظر ]

دختری کنجکاو می پرسید: ای خواهر عشق یعنی چه؟
بردارش گفت: اولش رویا آخرش بازی است و بازیچه
مادرش گفت: عشق یعنی رنج پینه و زخم و تاول کف دست
پدرش گفت: بچه ساکت باش بی ادب! این به تو نیامده است
رهروی گفت: کوچه ای بن بست
سالکی گفت: راه پر خم و پیچ
در کلاس سخن معلم گفت: عین و شین است و قاف، دیگر هیچ
دلبری گفت: شوخی لوسی است
تاجری گفت: عشق کیلو چند؟
مفلسی گفت: عشق پر کردن شکم خالی زن و فرزند
شاعری گفت: یک کمی احساس مثل احساس گل به پروانه
عاشقی گفت: خانمانسوز است بار سنگین عشق بر شانه
شیخ گفتا: گناه بی بخشش
واعظی گفت: واژه بی معناست
زاهدی گفت: طوق شیطان است
محتسب گفت: منکر عظماست
قاضی شهر عشق را فرمود حد هشتاد تازیانه به پشت
جاهلی گفت: عشق را عشق است
پهلوان گفت: جنگ آهن و مشت
رهگذر گفت: طبل تو خالی است یعنی آهنگ آن ز دور خوش است
دیگری گفت: از آن بپرهیزید یعنی از دور کن بر آتش دست
چون که بالا گرفت بحث و جدل توی آن قیل و قال من دیدم
طفل معصوم با خودش می گفت: من فقط یک سوال پرسیدم!

بنام نامی عشق

با یاد آنان که  هستن ولی پیشت نیست

بیاد اوونایی که تو قلب هستن همیشه

ولی هیچ موقه پیشت نیستن!!!!!!

بیاد . . . . . . . . . .. .. . . . .. . .


[ یکشنبه 90/7/17 ] [ 2:27 عصر ] [ آیسان ] [ نظر ]

Click to view full size image

 

گفته بودم تو گل یاس منی؟

 

وقت پرپر شدنت معنی احساس منی

توی شعرام به تو گفتم تو ستاره ی منی

حتی وقتایی که سوسو نزنی

گاهی ابر بودی و بارون میشدی

گاهی لیلا،گاهی مجنون میشدی

گاهی چشم خیسُ گریون میشدی

گاهی تو خنده ها پنهون میشدی

یادته گفته بودم واسم گل شقایقی؟

خوب میدونی که همیشه نبض این دقایقی

یه روزی گفتم گل نسترنی

چون میخواستم که بگم همیشه در قلب منی

یه شبگفتم گل بنفشه ای

یادتم باشه  واسه همیشه ای

وقتی که دلم گرفت صدات زدم اقاقیا

هرجا میری،هر جا هستی،

زودِ زود پیشم بیا

آخرین بار به تو گفتم شبنمِ برگِ گلم

وقتِ سختی تو پیشم باش

حلِ با تو مشکلم

 

بی خیال.

اصلا تو باش نیلوفرم

جای شعرام تو بمون تو دفترم

بودنت تو شعرای من کافیه

نه ببخشید!!!شعر نگفتم

واسه خط خطیام قافیه گذاشتم


[ یکشنبه 90/7/17 ] [ 2:22 عصر ] [ آیسان ] [ نظر ]

برای نمایش بزرگترین اندازه کلیک کنید

دلم خیلی گرفته........ امروز دلتنگتر از همیشه ام

از وقتی که رفتی دیگر هیچ دستی صورت سردم را لمس نکرد

جز اشک های شبانه که نوازشگر گونه های یخ زده ام شده اند

تا شاید مرحم دردهای دل سوخته ام باشند

 کاش بودی تا ببینی........

چگونه هوایت را کرده ام

چگونه  هربار و هر لحظه با یادت قطرات اشک بی اختیار جاری میشود

دیگر از کابوس های شبانه ام خسته شده ام

از بودن بی تو از انتظار ...........

برگرد تا از من هنوز نفسی هست

بگرد تا رمقی مانده

 برگرد تا پرپر شدن گل همیشه بهارت را ببینی که چگونه سالهاست فقط رنگ خران به خود گرفته

دیگه از شور و شادی اثری نموده فقط جاشو غم و حسرت گرفته و خنده جاشو به گریه سپرده

تو نیمه گم شده ام بودی فقط دردم تنهایی نیست دلم نیز سرجایش نیست

تنها چیزی که همیشه منو آروم میکرد تا بیقراری ام کم شه....

رفتن کنار دریا بود و آب و آسمون

 اماحالا.........

 شبها ستاره ها  حتی چشمک هم نمیزنن

مثل دل من بی فروغ شدن سویی ندارن

دریا فقط موج داره مثل دل طوفان زده من

و آسمون رنگش خاکستریه مثل روزگار من

دیگه نوشتن هم منو آروم نمیکنه

فقط خسته و نگرون میکنه

دیگه حس شعر گفتنم ندارم طبع شعرم مثل رنگ رخسارم پریده

وقتی بهت فکر میکنم هنوزم مثل روزهای اول

قلبم به تپش میفته و تند تند میزنه اما جای هیجان فقط دلهره حاکم شده

 افسوس دیگه هیچ خبری ازت نیست و نخواهد شد

جز خاطراتی که جای خالیتو گرفته تا مونسو همدم همیشگی من باشه

 

17/7/90 آیسان ..........تقدیم به نیمه گم شده ام کسی که باید باشه و نیست


[ یکشنبه 90/7/17 ] [ 2:20 عصر ] [ آیسان ] [ نظر ]
<   <<   41   42   43   44   45   >>   >
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کد قفل راست کلیک