کاش می دانستی
عشق من رنگ حقیقت دارد
اشک هایم به تمنای نگاه تو فقط می بارد
کاش می دانستی
دختری هست که احساس تو را می فهمد
دختری از تب عشق تو دلش می گیرد
دختری از غمت امشب به خدا می میرد
کاش می دانستی
تو فقط مال منی
تو فقط مال همین قلب پر از احساس منی
شب من با تو سحر خواهد شد
تو نمی دانی من
چه قدر عشق تو را می خواهم
به تو میاندیشم
بی تو ای مظهر حُسن
به تو ای آیت ناز
به تو کز حال دلم بی خبری
به تو کز گریة من میخندی
به نگونبختی خود
و من از بهر تو گل میچیدم
پس چه شد آن همه سوز
پس چه شد آنهمه عشق و برق نگاه
وای بر من که پس از آنهمه رنج
باز هم ای گل زیبا
به تو میاندیشم
تمامِ شهرِ دلم زیرِ گامهای تو بود
که چشمهای تو آغازِ ماجرای تو بود
تو رازهای مرا کوچه کوچه می دیدی
وکنجکاویِ تو، رازِ چشمهای تو بود..
میانِ قابِ تنم، پشتِ این نقابِ ظریف
چه بود ؟، عکسِ عقابی که در هوای تو بود!
بفکرِ صیدِ تو بودن چه جراتی می خواست
برای من که دلم طعمه ای برای تو بود
کسی شبیه من آسان ز درد قصه نگفت
در آن زمان که دلم سخت مبتلای تو بود
همیشه چشمِ دلم محوِ دیدنت می شد
همیشه گوشِ دلم در پیِ صدای توبود
خوشا به آینه ها چونکه با تو شکلِ تو اند
خوشا به پیرهنت، جامه ای که جای تو بود
-که رنگِ آبیِ دریای عشق بود و دلم
اسیرِ کشتیِ گیسویِ دلربای تو بود..
خدایِ تو به من عاشق نبود چون تو، ولی
امید من همه بر بخشش خدای تو بود..
نگو پِیَ ت ندویدم که پا نداد و نشد
که خطِّ فاصله دنبالِ ردِّ پای تو بود
هنوز در دلم از حسرتت نشانی هست
کز ابتدا دلِ من در پیِ وفای تو بود..
.. تو ابتدای غزلهایِ وصلِ من بودی
اگرچه مُهر جدایی در انتهای تو بود
عشق چیست
| |||
مرا دریاب تو ای تنهاترین شاهد تو ای تنها در این دنیا و هر دنیا
بجز تو آشنایی من نمییابم بجز تو تکیهگاه و همزبانی من نمیخواهم مرا دریاب
تو میدانی که من آرام و دلپاکم و میدانی که قلبم جز به عشق تو و نام تو و یاد تو نخواهد زد
و میدانی که من ناخوانده مهمانی در این ظلمتسرا هستم مرا دریاب که من تنهاترین تنهای بیسامان این شهرم مرا بنگر.. مرا دریاب
قسم به راز چشمانم به اقیانوس بیپایان رویایم به رنگ زرد به رنگ بیوفاییها به عشق پاک به ایمانم به چین صورت مادر به دست خستهی بابا به آه سرد تنهایی به قلب مردهی زاغان به درد کهنهی زندان به اشک حسرت روحم به راز سر به مُهر سینهی اسبم اگر دستم بگیری و از این زندان رها سازی برایت عاشقانه شعر خواهم گفت همین یک قلب پاکم را و روح بیقرارم را که زندانیست به تو ای مهربان تقدیم خواهم کرد
مرا از غربت زندان رها گردان نگاه بیپناهم بر در زندان تنهایی روح خستهام خشکید مرا دریاب مرا دریاب که غمگینم [ پنج شنبه 90/3/19 ] [ 1:37 عصر ] [ آیسان ]
[ بدون نظر ]
روز مرگم اشک را پیدا کنید، روی قلبم عشق را پیدا کنید روز مرگم خاک را باور کنید روی قبرم لاله را پرپر کنید خانه را وقف نیلوفر کنید پیکرم را غرق در شبنم کنید روز مرگم دوست را دعوت کنید، بعد مرگم خنده سر کنید [ پنج شنبه 90/3/19 ] [ 1:37 عصر ] [ آیسان ]
[ بدون نظر ]
| |||
[ طراح قالب : آیسان ] [ Weblog Themes By : aysan] |