سفارش تبلیغ
صبا ویژن
عشق چیست
 
قالب وبلاگ


با تو شروع می کنم ، با تو به را زمی رسم

با عطـش لبـان تو ،من به فــــراز می رسم

با تو شروع می کنم،با تو بهنـاز می رسم

با تو که در بر  ِ منی ،من بهنیــاز می رسم

با تو شروع می کنم،مست ِ شبانه می شوم

با تو و در کنار ِتو،من چو شـراره می شوم

با تو شروع می کنم،با تو تمــــام می شوم

با تو به انتهای خود ، وصل ِمــــدام می شوم


[ چهارشنبه 90/3/18 ] [ 2:13 عصر ] [ آیسان ] [ نظر ]


 

 

 


 

قبل از ازدواج : خوابیدن تا لنگ ظهر
بعد از ازدواج : بیدار شدن زودتر از خورشید
نتیجه اخلاقی : سحر خیز شدن

 

قبل از ازدواج : رفتن به سفر بی اجازه
بعد از ازدواج : رفتن به حیاط با اجازه
نتیجه اخلاقی : معتبر شدن

 

قبل از ازدواج : خوردن بهترین غذاها بی منت
بعد از ازدواج : خوردن غذا های سوخته با منت
نتیجه اخلاقی : تقویت معده

 

قبل از ازدواج : استراحت مطلق بی جر و بحث
بعد از ازدواج : کار کردن در شرایط سخت
نتیجه اخلاقی : ورزیده شدن

 

قبل از ازدواج : دید و بازدید از اماکن تفریحی
بعد از ازدواج : سر زدن به فامیل خانوم
نتیجه اخلاقی : صله رحم

 

قبل از ازدواج : آموزش گیتار و سنتور و غیره
بعد از ازدواج : آموزش بچه داری و شستن ظرف
نتیجه اخلاقی : همدردی با زنها

 

قبل از ازدواج : گرفتن پول تو جیبی از پاپا
بعد از ازدواج : دادن کل حقوق به خانوم
نتیجه اخلاقی : مستقل شدن

 

قبل از ازدواج : ایستادن در صف سینما و استخر
بعد از ازدواج : ایستادن در صف شیر و گوشت
نتیجه اخلاقی : آموزش ایستادگی

 

قبل از ازدواج : رفتن به سفرهای هفتگی
بعد از ازدواج : در حسرت رفتن به پارک سر کوچه
نتیجه اخلاقی : امنیت کامل.

 


[ دوشنبه 90/3/16 ] [ 9:10 صبح ] [ آیسان ] [ نظر ]

من گم شدم....به همین راحتی....


کنار تو نشستم اما از تو دورم...مسیر زندگیمو گم کردم....


دارم بین هیاهوی آدما غرق میشم و زیر قدمهاشون له....


رگبار نگاه شون فرود میاد روی سرم....آخه دارم مبهوت میچرخم دور خودم....


راه میرم و نشونی "تو" رو میگیرم ازشون....


اکثرا سری تکون میدن از نشناختن و میگذرن...


بعضی هم پوزخندی میزنن و به سخره میگیرن حرفمو...


اما..من نا امید نمیشم....میچرخم و میچرخم.....


سرم داره گیج میره....دستمو میگیرم به دیوار...


نفس عمیقی میکشم...نفس....


دیوار...اما اینجا که دیواری نیست....پس دستم....؟ خیالاتی شدم باز.....


تا چشم کار میکنه بیابونه....بیابونی پر از کاکتوس.....


من...وسط بیابون دنبال گل یاس میگردم...؟


دنبال "تو"....


میخندم....نه گریه میکنم.... گفتم مسیرمو اشتباه اومدم....


باید برگردم...قبل اینکه وارد دنیای پوشالی کاکتوس ها بشم....


اما از کدوم مسیر.....هیچ تابلویی که نشون از "تو" داشته باشه وجود نداره....


میخوام فریاد بزنم اما صدایی نداره فریادم....


سکوتم نمیشکنه چرا...؟


واااااای دلم ترکید از دلتنگیت....دلم ترکید از نداشتنت.....


دلم ترکید از تنها موندن میون بیابون....کاش بشکنه این سکوت لعنتی....


تا بشکنه فاصله من و "تو"...


دستمو میکشم از دستای خیالاتم....میافتم روی زمین... گریه میکنم....


دلم میشکنه.....خسته از بیابون زندگی....


خ د ا....سه حرف ذهنمو کنار هم میچینم....


خدا.....خدا....


میشنوی صدای شکسته شدن سکوتمو....


قربونت برم خدا که مهربونی...


چشمامو باز میکنم....گلدسته های مسجد دلمو هوایی میکنه...


غروب و صدای اذون و نم نم بارون....


[ پنج شنبه 90/3/12 ] [ 10:46 صبح ] [ آیسان ] [ نظر ]
 

می خوام مسیر جاده هارو عوض کنم!


می خوام شرق و غرب و جنوب و شمال رو به یه نقطه برسونم....


تا از هر راهی که میرم به تو برسم....


نمی خوام دیگه گم باشم ...


دوست دارم هرجایی که بیراهه رفتم، دستمو بگیری و به راهم بیاری....


سربه هوام...قبول دارم....اما....


اما گفتن تو مثل آسمونی....


رد آسمون رو گرفتم و اومدم سمتت....اما....اما باز گم شدم....


همینه که می خوام تموم جاده هارو به سمت قلب تو باز کنم....


تا که بیراهه نرم....راستی برام دعا کن اسیر سیب های سرخ مسیر نشم.....


باد میاد..شدید...انگار داره طوفان میشه.....


من...توجاده...تنهام.....


تو...انتهای جاده....منتظر موندی....


میگی باید تنها بتونی از جاده عبور کنی....


من میترسم....اما وجودت  آرام بخش مسیرم میشه....


نگات می کنم و جلوتر میام....


آخ همه جارو خاک گرفته.....چیزی رو نمیبینم....


می دوم....بلکه زودتر رها بشم.....


میافتم روی زمین....یادم نبود چاله های زندگی رو....


بلند میشم و باز می دوم.....می دوم.....


وای پام....این چاله چاه بود انگار....


آویزون از چاه برزخی فریاد میزنم...همون فریادی که صدا نداره....


باز دارم گریه میکنم....توی این جاده متروکه..تنها....هیچ کمکی نیست....هیچ....


چشمام بسته ست..اما تورو دارم میبینم....


چشمات غمگین نگاهم میکنه....یه التماس توی نگات هست....


میدونم....میدونم چی میخوای بگی.....


اما نه...نمیگم....قبلا هم بهت گفتم....من بدم....گناهکارم....


پس نخواه برم سمت اون....نمیرم....


دستام دیگه توان ندارن....چاه خیلی عمیقه...میترسم....


نگاه پر از غمت آتیشم میزنه....هق هق گریه امونمو بریده....


آخ توهم داری گریه میکنی....گریه...گریه...


باور کن روم نمیشه کمک بخوام...باور کن شرمنده مهربونیاشم....


خجالت میکشم حالا که باز کارم گیره برم پیشش....


من بنده عاصی و گنه کار اونم....


هرقطره اشکت باهام دنیادنیا داره حرف میزنه....


میگی اون مهربونه...کریمه....بازم برگرد پیشش...


هنوز دارم گریه میکنم...باشه...برمیگردم....اما چشمامو میبندم...شرمنده صداش می کنم....


خدااااااااااااااااااااا...خدا جونم کمکم کن.....


داره صدا میاد...صدای بال....


آسمون آبی شده اما داره بارون میاد....دستای خیالی کمکم میکنن....


چشمام بسته س اما هنوزم دارم تورو میبینم....لبخند میزنی و اشک میریزی....


سجده می کنی....سجده میکنم....خدایا شکرت....


[ پنج شنبه 90/3/12 ] [ 10:45 صبح ] [ آیسان ] [ نظر ]
به که بگویم؟
  من صبورم صبور.
  آینه‌ای بی‌ نور.
  رنجی‌ که نشان از دوری ساحل دارد،
  این غریق بی‌ سحر،
  بی‌ روشنی مهتاب وش نجوای شبی
  در درازنای افق تلخ اندوه
  در ماتم باران فراخوانده به راه،
  به کورسویی متحیر مانده است. 
  من صبورم، باز صبور،
  قاصدی میشناختم محزون،
  عاشقانه خبر مرگ بهاران آورد.
  فال قهوه یادت هست هنوز؟
  گفتم این عکس من و راز خداست.
  رفتی‌ اما غزلی بر لبت بود آرام،
  آخرین دیدار یادت هست هنوز؟
  بشقاب سفیدت گل صد رنگ نداشت
  من اما در نی‌ نی چشمان سیاهت
  خوش شکفتم رنگ رنگ
به امید روزای خوش زندگی واسه  عشق عریرم آیسان

[ سه شنبه 90/3/3 ] [ 4:22 عصر ] [ آیسان ] [ نظر ]
<   <<   56   57   58   59   60   >>   >
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کد قفل راست کلیک