عشق چیست
|
[ پنج شنبه 89/11/21 ] [ 4:55 عصر ] [ آیسان ]
[ نظر ]
چهره ام تازه چو برگ گل ناز است هنوز، نگهم غهچه ی نشکفته ی راز است هنوز، به درنگی دل ما شاد کن، ای چنگی ی ِ عشق! که بسی نغمه درین پرده ی ساز است هنوز، از من و صحبت من زود چنین دست مدار، که مرا قصه ی جانسوز، دراز است هنوز، دامن از ما مکش، ای دوست! چو خورشید غروب، که به دامان توام دست نیاز است هنوز، سرد مهری مکن، ای شمع فروزان امید! بوسه ام آتش پرهیز گداز است هنوز، نفسی در بر من باش، که عطر نفسم، چون شمیم گل تر، روح نواز است هنوز، من خداوند وفایم، ز برم روی متاب، ای بسا سر که به خاکم به نماز است هنوز، به سر گیسوی سیمین دل دیوانه ببند، زانکه این سلسله دیوانه نواز است هنوز [ سه شنبه 89/11/19 ] [ 1:19 عصر ] [ آیسان ]
[ نظر ]
باز هم تکرار تکرار لحظه ها تکرار لحظه های بی تو تکرار فاصله ها کاش به اندازه لبخندی کوتاه می ساختی این فاصله را [ سه شنبه 89/11/19 ] [ 1:18 عصر ] [ آیسان ]
[ نظر ]
چه دل است ،این دل من ؟ که زیک لرزش اشک _ بر رخ رهگذری _ یا زنالیدن مادر زفراق پسری _ دل من می شکند . چه کنم ؟ دلم از سنگ که نیست. گریه در خلوت دل ،ننگ که نیست .
چه دل است این دل من ؟ که ز "تردی"چو یکی ساقه تاک _ به شتابی که تگرگ_ بشکند ساقه و از هم بدرد پیکر برگ _ یا به آسانی یک شاخه گل می شکند. چه دل است ،این دل من ؟
هرکجا اشک یتیمی رنجور_ می چکد بر سر مژگان سیاه هر کجا چشم زنی غم زده با یاد پسر،مانده به راه _ دل من می شکند . چه کنم ؟ دلم از سنگ که نیست . گریه در خلوت دل ،ننگ که نیست .
چه دل است، این دل من ؟ در مزاری که زنی ناله کند _ در عزای پسرش_ یا یتمیمی که کند گریه به سوگ پدرش _ جانم آید به خروش . ور ببینم پر خونین کبوتر ها را _ یا یکی بچه گنجشک که بشکسته پرش _ دل من می شکند .
حالت دخترکی ،کوچک و تنها و فقیر _ که به حسرت مند از شیشه ی اشک _ به عروسک نگه گاه به گاه _ وز دل تنگ کند ناله و آه _ دل من می شکند . چه کنم؟ دلم از سنگ که نیست.
ناله پیر زنی غم زده و دست تهی _ که ندارد نفسی . ضجّه ی مرغ اسیر _ که کند ناله به کنج قفسی . هق هق مرد غریبی که بلا دیده بسی _ حالت دختر زشتی که زشرم _ رو ندارد به کسی _ دل من می شکند .
هر کجا در نگه تازه نهالی خُرد _ از ستیز پدر و مادر خشم آلوده _ می وزد بوی "طلاق" _ وز پراکندگی عائله یی بر خیزد _ در سرا "بانگ فراق" _ دل من می شکند . چه کنم ؟ دلم از سنگ که نیست . گریه در خلوت دل ، ننگ که نیست .
آن زمانی که به دنبال شهید _ مادر داغ به دل _ سینه می کوبد و می نالد و میگرید زار _ همچنان ابر بهار . یا زمانی که نشیند در اشک _ به سر سنگ مزار. و به فریاد، کند نام پسر را تکرار _ دل من می شکند. چه کنم ؟ دلم از سنگ که نیست . گریه در خلوت دل ،ننگ که نیست .
چه دل است ،این دل من ؟ دلم از ناله ی مرغان چمن می شکند. زخیال "غم مردم" دل من می شکند. دلم از داغ" شهیدان وطن " می شکند.
چه کنم ؟ دلم از سنگ که نیست. گریه در خلوت دل، ننگ که نیست. چه کنم ؟ دل من می شکند!! [ دوشنبه 89/11/4 ] [ 12:29 عصر ] [ آیسان ]
[ نظر ]
چه دل است این دل من؟ که ز یک لرزش اشک بر رخ رهگذری یا ز نالیدن مادر به فراق پسری دل من می شکند چه کنم ؟ دلم از سنگ که نیست گریه در خلوت دل ننگ که نیست چه دل است این دل من؟ که ز تردی چو یکی ساقه تاک به شتابی که تگرگ بشکند ساقه و از هم بدرد پیکر برگ یا به آسانی یک شاخه گل می شکند چه دل است این دل من؟ هر کجا اشک یتیمی رنجور می چکد بر سر مژگان سیاه هر کجا چشم زنی غمزده با یاد پسر مانده به راه دل من می شکند چه کنم ؟ دلم از سنگ که نیست گریه در خلوت دل ننگ که نیست چه دل است این دل من؟ در مزاری که زنی ناله کند در عزای پسرش یا یتیمی که کند گریه به سوگ پدرش جانم آید به خروش ورببینم پر خونین کبوترها را یا یکی بچه گنجشک که بشکسته پرش دل من می شکند حالت دخترکی کوچک و تنها و فقیر که به حسرت کند از شیشه اشک به عروسک نگه گاه به گاه وز دل تنگ کند ناله و آه دل من می شکند چه کنم ؟ دلم از سنگ که نیست گریه در خلوت دل ننگ که نیست ناله پیرزنی غمزده و دست تهی که ندارد نفسی ضجه مرغ اسیر که کند ناله به کنج قفسی هق هق مرد غریبی که بلا دیده بسی حالت دختر زشتی که ز شرم رو ندارد به کسی دل من می شکند چه دل است این دل من؟ دلم از ناله مرغان چمن می شکند ز خیال غم مردم دل من می شکند چه کنم ؟ دلم از سنگ که نیست گریه در خلوت دل ننگ که نیست چه کنم ؟ دل من می شکند . [ دوشنبه 89/11/4 ] [ 12:15 عصر ] [ آیسان ]
[ نظر ]
|
|
[ طراح قالب : آیسان ] [ Weblog Themes By : aysan] |