سفارش تبلیغ
صبا ویژن
عشق چیست
 
قالب وبلاگ

bose

من می روم اما به او بگویید دوستش دارم
به او که تنش بوی گلهای سرخ را میدهد
به او که با جادوی کلامش زیباترین لغات را شناختم
به او که لحن صدایش دلپذیرترین آهنگ است
به او که نگاهش به  گرمییه آفتاب
و لبانش به سرخیه شقایق ودلش به زلالییه باران است
به او که برای من مینویسد
مینویسد از باران...
از شبنم، از گرمای عشق و ...
من می روم اما...!!!
به او بگویید دوستش دارم..


[ دوشنبه 89/11/4 ] [ 12:14 عصر ] [ آیسان ] [ نظر ]

 

 

د لم می خواد یه دیوار بزرگ و سفید رو

با قلم موی سیاه خط خطی کنم

هر چی دلم خواست بنویسم

هر چی دلم خواست بکشم

بنویسم از بارون ... بکشم قطره

بنویسم از عشق ... بکشم قلب

بنویسم از سکوت ... بکشم دو تا لب بسته

بنویسم از غم ... بکشم دو تا چشم پر از اشک

ساعت ها نوشتم و کشید م ... نوشتم و کشیدم

تا که به اسم تو رسیدم وقتی خواستم اسمت رو بنویسم

به جاش گذاشتم چند تا نقطه ...

حالا نوبت تصویرت بود ولی چه جوری بکشم

سایه ای از تصویرت هم تو ذهنم نمونده بود

پس به جای تصویرت هم گذاشتم چند تا نقطه ...

 


[ شنبه 89/10/18 ] [ 1:33 عصر ] [ آیسان ] [ نظر ]

 

جلسه محاکمه عشق بود  و قاضی عقل 
و عشق محکوم به تبعید به دورترین نقطه مغز شده بود 
یعنی فراموشی 
قلب تقاضای عفو عشق را داشت 
ولی همه اعضا با او مخالف بودند 
قلب شروع کرد به طرفداری از عشق
آهای چشم مگر تو نبودی که هر روز آرزوی دیدن اونو داشتی 
ای گوش مگر تو نبودی که در آرزوی شنیدن صدایش بودی 
و شما پاها که همیشه آماده رفتن به سویش بودید 
حالا چرا اینچنین با او مخالفید؟
همه اعضا روی برگرداندند و به نشانه اعتراض جلسه را ترک کردند 
تنها عقل و قلب در جلسه ماندند
عقل گفت :دیدی قلب همه از عشق بیزارند
ولی من متحیرم که با وجودی که عشق بیشتر از همه تو را آزرده 
چرا هنوز از او حمایت میکنی !؟
قلب نالید: که من بدون وجود عشق دیگر نخواهم بود 
و تنها تکه گوشتی هستم که هر ثانیه کار ثانیه قبل را تکرار میکند 
و فقط با عشق میتوانم یک قلب واقعی باشم 
پس من همیشه از او حمایت خواهم کرد حتی اگر نابود شوم

 


[ شنبه 89/10/18 ] [ 1:31 عصر ] [ آیسان ] [ نظر ]

سایر

 

 

 

620528050.gif

 

 

 

روحم آغشته به آن زهر سکوتی ست که در باور من مثل عطش می ماند

 

تشنه روح من است ...

 

واژه ها در قفس تنگ زمان می میرند

 

شاعران باز هم از دست خدا دلگیرند

 

کاش می شد همه ی فاصله ها را برداشت

 

جای آن واژه ی دیدار گذاشت

 

کاش می شد همه جا را امشب

 

رنگ یک رنگی زد

 

با تو بودن نفس تند مرا می شکند

 

با تو بودن...

 

مثل آرامش دریای غزل می ماند

 

بی کران و آرام

 

کاش از دیده شب اشک غزل جاری بود

 

کاش از تازگی ناب اهورایی چشمان تو می نوشیدم

 

چشمه ی مرگ کنارم جاریست

 

و دل خسته ام انگار که محتاج کمی دلداریست

 

لحظه ها هم نفس تند مرا حس کردند

 

که پر از خواهش عاشق شدن است . . .


[ شنبه 89/10/18 ] [ 1:30 عصر ] [ آیسان ] [ نظر ]

سایر

 

 

 

 

نمی دانم چرا این گونه است؟!

وقتی نگاه عاشق کسی به توست

می بینی اما , دلت بسته به مهر دیگری است

بی اعتنا می گذری وعاشقانه به کسی می نگری ...

که دلش پیش تو نیست

 


[ شنبه 89/10/18 ] [ 1:29 عصر ] [ آیسان ] [ نظر ]
<   <<   66   67   68   69   70   >>   >
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کد قفل راست کلیک