عشق چیست
|
من می روم اما به او بگویید دوستش دارم [ دوشنبه 89/11/4 ] [ 12:14 عصر ] [ آیسان ]
[ نظر ]
د لم می خواد یه دیوار بزرگ و سفید رو با قلم موی سیاه خط خطی کنم هر چی دلم خواست بنویسم هر چی دلم خواست بکشم بنویسم از بارون ... بکشم قطره بنویسم از عشق ... بکشم قلب بنویسم از سکوت ... بکشم دو تا لب بسته بنویسم از غم ... بکشم دو تا چشم پر از اشک ساعت ها نوشتم و کشید م ... نوشتم و کشیدم تا که به اسم تو رسیدم وقتی خواستم اسمت رو بنویسم به جاش گذاشتم چند تا نقطه ... حالا نوبت تصویرت بود ولی چه جوری بکشم سایه ای از تصویرت هم تو ذهنم نمونده بود پس به جای تصویرت هم گذاشتم چند تا نقطه ...
[ شنبه 89/10/18 ] [ 1:33 عصر ] [ آیسان ]
[ نظر ]
جلسه محاکمه عشق بود و قاضی عقل
[ شنبه 89/10/18 ] [ 1:31 عصر ] [ آیسان ]
[ نظر ]
سایر
روحم آغشته به آن زهر سکوتی ست که در باور من مثل عطش می ماند
تشنه روح من است ...
واژه ها در قفس تنگ زمان می میرند
شاعران باز هم از دست خدا دلگیرند
کاش می شد همه ی فاصله ها را برداشت
جای آن واژه ی دیدار گذاشت
کاش می شد همه جا را امشب
رنگ یک رنگی زد
با تو بودن نفس تند مرا می شکند
با تو بودن...
مثل آرامش دریای غزل می ماند
بی کران و آرام
کاش از دیده شب اشک غزل جاری بود
کاش از تازگی ناب اهورایی چشمان تو می نوشیدم
چشمه ی مرگ کنارم جاریست
و دل خسته ام انگار که محتاج کمی دلداریست
لحظه ها هم نفس تند مرا حس کردند
که پر از خواهش عاشق شدن است . . . [ شنبه 89/10/18 ] [ 1:30 عصر ] [ آیسان ]
[ نظر ]
سایر
نمی دانم چرا این گونه است؟! وقتی نگاه عاشق کسی به توست می بینی اما , دلت بسته به مهر دیگری است بی اعتنا می گذری وعاشقانه به کسی می نگری ... که دلش پیش تو نیست
[ شنبه 89/10/18 ] [ 1:29 عصر ] [ آیسان ]
[ نظر ]
|
|
[ طراح قالب : آیسان ] [ Weblog Themes By : aysan] |