سفارش تبلیغ
صبا ویژن
عشق چیست
 
قالب وبلاگ



e4ceef65add6.jpg
 
 
 

گاهی غم ها خیلی بزرگ نیستند ... به بزرگی نبودن مادر ... به بزرگی نداشتن نان شب ...

 




به بزرگی یک بیماری لا علاج ... به بزرگی از دست دادن فرزند  ...به بزرگی نقص عضو



       اما سنگین اند...خیلی سنگین !



به جایی می رسی که باید تحمل کنی!

 


سنگینی را تحمل میکنی...دم بر نمیزنی...شکر خدا میکنی ...



در تنهایی اشک میریزی و کاش ها را می شمری!

 



روزهایت با چرا های بی جواب سپری می شود

 



و  به چشم خود می بینی چین های روی صورتت هر روز بیشتر می شود

 



لبخند لب ها هر روز کم رنگ تر


 



، خنده ها رفته رفته بی صداتر!

 



  اندوه چشمان هر روز آشکارتر!

 



و حسرت دوران کودکی بیشتر!



[ پنج شنبه 89/10/9 ] [ 1:25 عصر ] [ آیسان ] [ نظر ]

انگیز

 
682ee36d97cd4f02bad3.bmp



گرچه دل کندن از تو آسان نیست که برایم به مرگ هم شاید

...

می روم گم شوم در انبوه خاطراتی که بعد ِتو

باید

...

بعد از این استکان زهرآلود ، چون پروانه به


خواب خواهم رفت

>>

جای قند و نبات، عزراییل بر سرم گرد مرگ می
ساید

>>

آرزوهای کوچکم را حیف می برم با خودم به گور

اما

>>

آرزو می کنم تو خوش باشی ، حسرتت بر غمم می

افزاید

>>

مجلس ختم من که می آیی ، یک لباس سفید بر تن

کن

>>

بارها گفته ام به تو

عزیزم

! رنگ

مشکی

به تو نمی آید

[ چهارشنبه 89/10/8 ] [ 2:44 عصر ] [ آیسان ] [ نظر ]

سایر

42tjbzo.jpg



قسم به اشک قمری های بی قرار

قول می دهم

که دیگر نرنجم !!


فقط تو بگو

که اجازه می دهی

شکسته های قلبم را

از زیر پاهایت جمع کنم

و به هم بچسبانم ....!!


آخر می دانی

عزیزم

برای دوباره دوست داشتنت

به آن احتیاج دارم.... !!!

[ چهارشنبه 89/10/8 ] [ 2:0 عصر ] [ آیسان ] [ نظر ]

سایر

love.jpg


خورشیدِ پشتِ پنجره‌ی پلک‌های من

من خسته‌ام! طلوع کن امشب برای من


می‌ریزم آن‌چه هست برایم به پای تو

حالا بریز هستی خود را به پای من



وقتی تو دل‌خوشی، همه‌ی شهر دل‌خوشند

خوش باش هم به جای خودت هم به جای من



تو انعکاسِ من شده‌ای... کوه‌ها هنوز

تکرار می‌کنند تو را در صدای من



آهسته‌تر! که عشق تو جُرم است، هیچ‌کس

در شهر نیست باخبر از ماجرای من



شاید که ای غریبه تو همزاد با منی

من... تو... چه‌قدر مثل تو هستم! خدای من!!

 


[ چهارشنبه 89/10/8 ] [ 1:50 عصر ] [ آیسان ] [ نظر ]

سایر

xupbntb4kcwtd9xrg4p.jpg




رفتى

      بدون ِ خداحافظى

اما دلم نشکست!

چون می‌دانستم

                     «دلى از سنگ بباید به سر ِ راه ِ فراق»


رفتى

       و حسرت ِ آن نیم نگاه ِ آخر بر دلم ماند

اما دلم نشکست!

چون می‌دانستم

                     «روى ار به روى ما نکنى حکم از آن تُست»


رفتى

و سراغم را هم نگرفتى!

اما دلم نشکست!

چون می‌دانستم

                      «نه عجب که خوبرویان بکنند بى‌وفایی»


می‌دانی از چه دلم شکست؟

از این‌که وقتى می‌رفتى باران می‌بارید!


با خودم گفته بودم که بعد از رفتنت 

             بدون آنکه ببینى

             بدون ِ آنکه کسى ببیند

                                 خاک ِ راهت را سرمه‌ی چشمانم کنم

                                 اما اشک ِ آسمان رد ِ پایت را شست و رفت!


با خودم گفته بودم که بعد از رفتنت

            بوی بودنت را در آغوش می‌گیرم

                                باران آن را هم شست و رفت


حالا من مانده‌ام و

           کاسه‌ی آبى که آورده بودم پشت ِ پایت بریزم!

 


[ چهارشنبه 89/10/8 ] [ 1:42 عصر ] [ آیسان ] [ نظر ]
<   <<   66   67   68   69   70   >>   >
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کد قفل راست کلیک