سفارش تبلیغ
صبا ویژن
عشق چیست
 
قالب وبلاگ

حلالت میکنم اما ؛ هنوزم از تو دلگیرم

 

تو میخندی و من آروم ؛ تو دست گریه میمیرم !

 

حلالت میکنم اما ؛ نباید از خودم رد شم

 

تو گم میشی و من اینجا ؛ تورو با گریه میبخشم !

 

تقاص آرزو هامو کجای قصه پس دادی

 

که از اوج پریدن ها به خاک گریه افتادی

 

کجای جاده ی پرواز چراغ راه رو گم کردم

 

که باید این همه تنها به سوی خونه برگردم !!

 

حلالت میکنم اما ؛ به دیروز تو زنجیرم

 

تورو گم میکنم وقتی ؛ تو دست گریه میمیرم !

 

حلالت میکنم اما ؛ نمیتونم که برگردم

 

تموم آرزو هام رو تو دنیای تو گم کردم !

 

هنوزم طرحی از بارون ؛ تو عمق تلخ چشمامه

 

غمی هم قد رویاهام تو قلب سرد دنیامه

 

من از روزایی میترسم ؛ که پشت مرز تقدیرند

 

از اینکه حتی فرداهام تو دستای تو میمیرند  !!!

 

حلالت میکنم اما هنوزم از تو دلگیرم

 

تو میخندی و من آروم ؛ تو دست گریه میمیرم


[ چهارشنبه 90/2/7 ] [ 1:40 عصر ] [ آیسان ] [ نظر ]

تاریکه....آسمون چتر سیاهشو باز کرده باز...

 

از پنجره اتاقم بیرونو نگاه میکنم....چیزی پیدا نیست....

 

حتی ستاره ها....

 

خوف عجیبی دارم....سعی میکنم بخوابم... پتورو میکشم روی سرم که تمرکز کنم و بتونم بخوابم....

 

چشمامو میبندم... اما....

 

نه...فایده نداره....زندگی مثل  فیلم داره میگذره از جلوی چشمام....

 

صحنه هارو تکرار میکنم..یه چیزی کم داره....تو....

 

چرا توی صحنه های زندگیم نیستی...؟

 

اه....بازم که فکرم رفت....چشمامو محکمتر میبندم...دوست دارم اینقدر ببندمش که دیگه جایی رو نبینم....

 

شاید هم نمیخوام جای خالی تورو ببینم....

 

.....

 

دریاست....صدای موج  که به صخره میخوره دیوونم میکنه... دستمو میکنم لای ماسه ها...داغ داغن....

 

آرامش قشنگی بهم دست میده....صدای خنده بچه ها از دور میاد....آفتاب که تو چشمم میخوره

 

حس زنده بودن بهم دست میده...حس زندگی...حس باتو بودن....

 

اما...اما یه نفر داره داد میزنه....یه دست بین موجهای دریا گم میشه....نه...نه....

 

.....

 

از خواب میپرم....خدارو شکر که کابوس بود...گرچه من بودم و دریا..اما....

 

اما اون دستا که کمک میخواستن.....نمیدونم چرا مدتهاست کابوس میبینم....

 

اون دستا،دستای کیه..؟

 

عرق سردی کردم..بلند میشم که برم آب بخورم...

 

I love you

 

یهو میترسم...یه قدم میرم عقب...میخندم..خرس موزیکالمه که پام رفته بود روش و اونم....

 

دلش خوشه این خرسی هم.....:)

 

میامو میشینم گوشه ی تخت و تکیه میدم به دیوار...

 

دیگه چشمام به تاریکی عادت کردن....فکر میکنم و فکر...

 

همهمه توی ذهنم ولم نمیکنه..یکی میخنده..یکی گریه میکنه..یکی میخونه...یکی....یکی هم خداحافظی میکنه...

 

چی؟ خداحافظی...نه..صبر کن...نرو....نرو....تو رو به قسم به لحظه هامون نرو....

 

مدتهاست دنبال این لحظه بودم...میخوام ایست بدم به زمانش....

 

میخوام بگم من کم میارم توی نبودنت....

 

میخوام بگم تنهام نذار که طاقت نمیاریم....

 

اندازه دلتنگی من، تو کم آوردی و اندازه دوری تو، من....

 

اوه باز این گربه ها شروع کردن...صدای جیغشون میاد...گوشمو میگیرم....

 

نگاهی به ساعت میکنم...از دو گذشته....و من همچنان بیدار...

 

از جام بلند میشم و میرم....نمیدونی کجا...مگه نگفتی هروقت بی خواب شدی نماز بخون تا آروم بشی..؟

 

میرم وضو میگیرم و دورکعت نماز میخونم....

 

آخ که چقدر چسبید....عاشقانه ترین نیایش با معبودم توی دل شب....

 

میرم دوباره بخوابم...آرامش عجیبی دارم....

 

چشمامو با خیال راحت می بندم....

 

آخه این بار مطمئنم من و تو و دریا باهمیم...بدون کابوس....

 

حالا فهمیدم اونی که کمک میخواست توی دریا روح من بود که داشت توی دنیای روزمرگی وتنهایی غرق میشد...

 

اما الان با یه عهد با خدای خوبم روحمو نجات دادم...

 

چقدر دلم تنگ شده بود برای روحم....

 

راستی از تو هم ممنون که نماز عشق رو توی خلوت و سکوت شب یادم دادی....

 

داره بارون  میباره...صدای قطره هاشو که میخوره به شیشه ی پنجره می شنوی؟


[ چهارشنبه 90/2/7 ] [ 1:37 عصر ] [ آیسان ] [ نظر ]
 

بشمر


1،2،3،4،5،6،7،8،9...


نه خسته نشو...به خاطر دل تنهای من بشمر...


نفس کم آوردم از شمردن روزهای نداشتن تو....


درگیر سایه ها شدم...سایه های سیاهی که وانمود به روشنایی میکنن....


سایه هایی که میکشونن به سمت بیراهه....


سخت شده تشخیص سیاهی از سپیدی....


اما...اما تو سپیدی....از جنس بال فرشته ها و عطر گل یاس....


حالا بشمر.... فقط 4 تا یکی بشمر و بعضی روزهارو جا بنداز به خاطر دل من....


بذار دلخوش باشم به کوتاهی روزهای نبودن تو....


ببین فقط نذار من بفهمم که روزهارو جا میندازی و 7 روز رو 4 روز حساب میکنی....


نه دروغ نمیگی...بخاطر دل من که میمیره از شنیدن غیبت طولانی تو گناه نیست حرفت ....


اگرم فهمیدم توجیه کن اشتباه علم ریاضی رو....یا علم نجوم رو که هفته 4 روزه نه 7 روز....


ببین من چه راحت جغرافیارو زیر سوال بردم


نبود تورو بهونه کردم  به فاصله و جاده....


یا علم هواشناسی رو....چرا آسمون ابر داره یا آفتاب!!! که نمبذارن تو بیای...!


میبینی؟ میبینی چه راحت به دلم دروغ میگم؟ منکه میدونم هفته 7 روزه...منکه میدونم تا روز وروزگار بوده آفتاب و بارون بوده....


منکه میدونم بین 4 و 7 سه تا عدد جا انداختی.....


اما گفتم که...تو بشمر...دل رو مدتهاست با همین دروغها نگه داشتم....


آخ...میشنوی..باز داره بارون میباره و دل من رو دیوونه میکنه با عطر خاک بارون خورده....


پنجره رو باز کن و با من نفس بکش بوی زندگی رو....


 

 


لعنت به تمام کسانی که تو نیستند ولی عطر تو را می زنند...


[ چهارشنبه 90/2/7 ] [ 1:35 عصر ] [ آیسان ] [ نظر ]

[ پنج شنبه 90/2/1 ] [ 4:25 عصر ] [ آیسان ] [ نظر ]


http://urpatogh6.persiangig.com/image/postp/ax-a/01 (11).jpg
کجایی عشق من
دیگر به خلوت لحظه‌هایم عاشقانه قدم نمیگذا
ری ...!!

دیگر آمدنت در خیالم آنقدر گنگ است که نمی‌بینمت...

سنگینی نگاهت را مدتهاست که حس نکرده ام !

من مبهوت مانده ام که چگونه این همه زمان را صبورانه گذرنده ام؟

من نگاه ملتمسم را در این واژه ها پر کرده ام که شاید ......

دیگر زبانم از گفتن جملات هراسیده است ...!!

می‌خواهمت هنوز

گاه چنان آشفته و گنگ می شوم که تردید در باورهایم ریشه می دواند .

اما باز هم در آخرین لحظه تکرار می کنم که...

 حتی اگر چشمانت بیگانه را بنگرند ,

حتی اگر دستانت مرا جستجو نکنند ,

می ‌خواهمت هنوز ...

 به گمانم در ورای این کلمات می خواستم بگویم که ...

 دلتنگت شده ام به همین سادگی !!!!!!



[ سه شنبه 90/1/30 ] [ 11:37 صبح ] [ آیسان ] [ نظر ]
<   <<   56   57   58   59   60   >>   >
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کد قفل راست کلیک